گسستگی پیوسته

۵۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

دکمه نفس لوّامه کجاست؟ :|

خاموش شو لامصب.

  • M //

آیا می‌دانستید "دوست غیرمشترکمون" یک پارادوکسه؟

آیا می‌دانستید لازم نیست بگید "دوست مشترکمون" و فقط می‌تونید بگید "دوستمون" و در وقت و هزینه خود صرفه‌جویی کنید؟

#حقایق_انکارنشدنی

#کمی_تحقیق_بد_نیست

  • M //

"یه موقعایی هم زور می‌زنی، زورت نمی‌رسه!"

  • M //

هر شب به خودم یادآوری کنم: لبخند بزن، فردا روز بدتریه.

  • M //

تو رو رها نکردم. خودم رو گم کرده بودم.

  • M //

بابا این ملودی های قدیمی ایرانی واقعننن زیبانننن

واقعا زیبا!

چگونهههه ارتباط برقرار نمی‌کنیددد

  • M //

تاحالا نشده بشینم پستای وبلاگمو بخونم و با خودم نگم: "واقعا اون آدم تباهی که اینارو نوشته منم؟!"

  • M //

1. فکت جدیدی که دارم دنبال مثال نقض براش می‌گردم:

"تک تک احساسات بدی که بهمون دست می‌ده، ناشی از "انتظار داشتن" و "محق دونستن خودمون"ـه."

 

2. یه آدم جالبی دیروز بین صحبت‌هاش گفت حقی وجود نداره، هر چیزی هم که ما تو زندگی‌مون داریم، یه موهبته، که همراه خودش یه مسئولیتی هم می‌ندازه به گردنمون!

  • M //

یه کتاب بهم معرفی می‌کنید؟

  • M //

کاش هیچ‌کس نمی‌دونست این وبلاگِ منه -_-

  • M //

به آدم‌های جدید در زندگی نیازمندم!

  • M //

حقیقتا پدرم در اومد این 10 روز اردو :)) شونه‌هام بدتر از همیشه تلق تولوق می‌کنن، شب‌ها کم خوابیدم و درد پریود کشیدم؛ ولی انصافا کم خوش نگذشت؛ یعنی فراتر از خوش گذشتن بود خداییش خیلی جاها! و اعتراف می‌کنم اگه قرار باشه یه روز دلم تنگ شه برای روزای کنکورم، این روزای اردوی عید اونا خواهند بود.

  • M //

از وقتی فهمیدم بعضی از رفتار های خودم چه‌قدر فیک و "دور از من" ان، و بعضی حرفام چه‌قدر پرت و بی‌حسابن یا چیزی که می‌خوام بگم نیستن، و از وقتی فهمیدم من هم بعضی نت‌ها رو اشتباه می‌خونم، من هم بعضی وقتا نمی‌فهمم، و من هم شبیه فیدی که تو فضای مجازی از خودم منتشر می‌کنم نیستم، خیلی کمتر از آدم‌ها بدم اومد؛ خیلی کمتر محکوم کردم، و خیلی بیشتر درک کردم!

و الان دیگه به این راحتیا راجع به کسی تو ذهنم نمی‌گم: "!not my type"

و از کسی متنفر نیستم! حتی حدودن می‌شه گفت بدم هم نمیاد!

خلاصه به قول آقا جیمز بِی که این حرفارو آورد تو مغز کوچیک من،

The world will turn and we'll grow, we'll learn how to be
..To be incomplete

  • M //

و باز هم صدای بارون که این دفعه af تو اتاقم پیچیده!

#for_sale

  • M //

همیشه فک می‌کردم آهنگسازِ میم مثل مادر باید خیلی آدم بزرگی باشه.

متوجه شدم که هست.

خیلی هست :)))

  • M //

امروز تو اردو یه قهوه جدید دادن که فقط می‌تونم بگم واقعا قوی بوده :))

*به ساعت نگاه کرده و لبخندی می‌زند*

  • M //

باورم نمی‌شه که این آدم سییییییی سالش شد! واقعا باورم نمی‌شه! ن م ی ش ه.

برای من هنوزم همون آدم 23-4 ساله‌ای که حس های جالبی بهت داشتم :)) احتمالا پخته‌تر، مردتر و کاردرست‌تر :))

  • M //

آهان راستی، از پارسال پیرارسال‌ها تا همین دیروز، یه سری مسئله حول روابط انسانیم شکل گرفته بود تو مغزم که اگه یکیشونم حل می‌شد، بقیه هم حل می‌شدن می‌رفتن خونه‌شون. ولی همه‌شون نشسته بودن یه گوشه مغزم و بر و بر در و دیوار رو نگاه می‌کردن؛ هر از گاهی هم زیرپایی می‌گرفتن برای بقیه اعضای خانواده :|

خلاصه، یه اتفاق خیلی کوچولو و روزمره افتاد چند روز پیش، که صرفا نمونه کوچیکِ همون مسئله های قبلی بود ولی این دفعه من جای یه آدم جدیدی از داستان بودم. یه آدمی که در این مدت جاش نبوده بودم! و باعث شد همه اون گره های np مغزم باز شن.

احساس سبکی داره واقعا :))

  • M //

اعتماد به نفس از دست رفته‌م داره ذره ذره برمی‌گرده و خب یکی از عوارضش این که، باعث شده هر چرندی رو بیام بنویسم تو این خراب‌شده :))

قبلا هم می‌نوشتم آره، بیشتر و چرندتر شده ن ولی این جدیدا.

همین!

فقط خواستم بگم در جهل مرکب نیستم نسبت به این مسئله!

  • M //

تا حالا فک می‌کردم اگه یه روزی از دستم در بره که "امروز چندشنبه ست؟!"، قطعا اون روز در دوران کنکور نیست.

  • M //