گسستگی پیوسته

30

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ب.ظ

می‌خوام الان تو یه قطار به سمت شیراز باشم. رو تخت طبقه بالا زیر پتو خوابیده باشم در حالی که بقیه افراد هم خوابن و کوپه ساکت و تاریکه. سرم روی بالش سمت پنحره ست و دارم بیرونو نگاه می‌کنم و آهنگ گوش می‌دم، بارون هم میاد و نور چراغای دور بیرون توی قطره های روی شیشه تقسیم می‌شن. می‌خوام صدای تلک تلک اش رو بشنوم. به هیچ کس فکر نکنم. به هیچ چیز فکر نکنم. از هیچی منزجر نباشم. منتظر هیچی هم نباشم. نباشم.

 

خدا می‌دونه این چندمین شب از این سال کوفتیه که من اینو می‌خوام.

  • M //

نظرات  (۲)

عه! مگه وقتی تخت بالا هستیم و مخصوصا اگه سرمون سمت پنجره باشه و سعی کنیم بیرون رو ببینیم، ازونجایی که بیرون پایین تر از سطح تخت ماست گردنمون به حالت ذبح از تخت آویزون نمیشه؟
پاسخ:
:)))
آخرین باری که من سوار شدم از این چهار تخته‌ها بود و بیرون بالاتر از سطح تخت می‌افتاد و دیده می‌شد بدون ذبح شدن :))
من هم با چهار تخته محاسبه میکردم! ایندفعه باز دقت میکنم و خوشحالم :)
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی