گسستگی پیوسته

r65

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ ب.ظ

1. از دروغ گفتناتون متنفرم. شاید اگه خودمم هر از گاهی دو تا دونه دروغ می‌گفتم انقد بدم نمی‌اومد از دروغ گفتناتون و یه کم درکتون می‌کردم! ولی فعلا که فقط زجر می‌کشم هر دفعه که می‌فهمم به‌ِم/به‌هَم دروغ گفتین. چون حس می‌کنم کلی حرفِ دیگه هم می‌تونن دروغ باشن. و کلی چیز زیر سوال می‌ره.

حیفِ اون حسِّ خوبِ اعتماد، که انقد راحت از بین می‌بریدش.

 

2. امروز رفتم پیش خ، گفتم از این که زندگیم انقد یه بعدی باشه حالم به هم می‌خوره. از این که کل دنیام و روابط اجتماعیم به یه مدرسه دخترونه و چند تا اکانت تو شبکه های اجتماعی محدود باشه. هیچ سالی به اندازه امسال به تفکیک جنسیتی شده بودن مدارس توجهم جلب نشده بود. گفتم این که خدا دو نوع آدم آفریده و من هرروز دارم فقط با یه نوعش سروکله می‌زنم خیلی یه جوریه. انگار مثلا یه دست ندارم :)) یه نظریه هم دارم حتی؛ نه نظریه نه؛ فرضیه. این که این تفکیک کردنشون باعث شده آمار همجنسگرایی [تو مدارس] بالا بره :||| خیلی چرت به نظر میاد. جای تحقیق داره. ولی این حجم از لز تو مدرسه واقعا عادی نیست :/ عادیه؟!

 

3. موزه هنرهای معاصرو چرا رها نمی‌کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بکشین بیرون دیگه :|  ( مصالح ساختمانی و بنایی‌تون رو :] )

 

4. خیلی مسخره ست. خیییلی مسخره ست. نسبت به شرق جردن حسِ بهشت طور دارم. چون از وقتی به دنیا اومدم خونه عمه‌م اینا تو اون محدوده بوده و تو تهران "فامیل" غیر از اونا ندارم. همه خاطره های خوب و اصیلِ از کودکیم تا همین یه ساعت پیش به اونجا ختم می‌شه. از غربش متنفرم، فقط و فقط به خاطر باشگاه مزخرف دانش‌پژوهان و تنها باری که پامو گذاشتم توش. فقط یه بار بود ولی همه خاطرات گند المپیادم به اونجا منتهی می‌شه. پرهایی که ریختن و هرگز جاشون در نیومد.

فاصله بهشت و جهنم، این ور و اون ورِ خیابون. یه خط عابر پیاده مثلا. مسخره س دیگه.

  • M //

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی