r63
چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۱۸ ب.ظ
یه قلمچیِ جمعه مونده و دوتا امتحان چرت شنبه و یکشنبه. تو بی عانست، دوست نداشتم دوران امتحانا تموم شه. مخصوصا این چند روز آخر که به واسطه و پارتیبازیِ اردوی المپیاد تا شب موندیم مدرسه.
اینستامو چند هفته بود دیاکتیو کرده بودم، لاگاین کردم و متوجه شدم تنها چیزی که دلم براش تنگ شده بود دیدن پروفایل خودم بود :| حس خاصی نگرفتم از بقیهش.
رها امروز بردم یه شیرکاکائوی داغ بهم داد + یه غذایی شامل بادمجون گریل. حقیقتن چسبیددد.
به نظر میاد اطرافم شولوغه. ولی احساس منزوی بودن دارم :]
کاش این آدمایی که ازشون خوشم میاد رو نمیشناختم :/ خب من که بلد نیستم برم بگم بیاین با هم دوست شیم. فقط این حس مزخرف باهامه که چقد خوبن ولی از من دورن :/
- ۹۷/۱۰/۱۹