گسستگی پیوسته

مرحله دو

شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۱ ب.ظ


از وقتی نتایجو دیدم و اونی که می‌خواستم نبود، کم نگشتم دنبال حرفای ادمایی که برا افرادی تو استیت خودم زده باشن و در دسترس باشه. قطعا تعداد ادمایی که می خواستن ولی قبول نشدن، تو این سالا، کم نبوده. ولی کل چیزی که من پیدا کردم چند تا پست تو شاززز بود. اینو می ذارم اینجا برای یکی مث خودم در اینده. شاید بعدا به درد کسی خورد. حتی شده در حد همدردی و یه حسِ "منم همین طور".
قرار نیست نبودن اسمم تو اون لیست رو گنده کنم، بحث المپیاد و غیر المپیاد نیست، هرکسی ممکنه سر هرچیزی زور بزنه و نشه. تنها مشکل من، گنگ بودنشه و این که دو هفته س دارم بهش فک می‌کنم و هنوزم نمی‌فهمم چرا نشد. و وقتی چیزی رو نمی‌فهمم یا یه سوال بی جواب تازه برام ایجاد می‌شه، مخم هر لحظه و هر جایی که گیرش بیاد شروع می‌کنه بهش فکر کردن.
نمی‌تونم فرض کنم بدشانسی بوده، چون باورم نمی‌شه که انننقد ادم بدشانسی باشم. حتی اگه باشم، این احتمالم می‌دم که یه دلیلی داشته و من تو جهل مرکبم نسبت بهش، یا تمام این مدت یه مشکلی بوده که من خبر نداشتم؛ این اذیت کننده س. مشکلاتی وجود داشتن و با این که منشاءشون من نبودم، سعی در درست کردنشون هم داشتم، ولی حتی اگه قرار بود یه جایی گند بزنن تو نتیجه، من خیلی جلوتر می دیدم اون جارو. اگه برگردم ۲ ماه قبل مرحله دو بازم همون کارارو می کنم و بعید می دونم مرحله دو رو خیلی بهتر از اون می‌دادم. هم قبل امتحان هم بعد امتحان واقعا اوکی بودم از نظر روحی. اینا باعث می‌شن حسِ تو جهل مرکب بودنم تقویت شه :-"
ولی خب واقعیت اینه که حس می‌کنم بازم باید رد شد و بیشتر از این درگیرش نشد. اگه جهل مرکبیم هست، امیدوارم بعدا در بیام ازش. کارِ دیگه ای هم نمی‌تونم بکنم در واقع. مگه این که برم سر خیابون وایسم، مسئله رو رو مقوا بنویسم و نگهش دارم بالای سرم. در اون صورتم مردم - در خوش‌بینانه‌ترین حالت - برام پول بریزن.
حس می‌کنم به اندازه کافی با ادما حرف نزدم راجع بش. ینی همینقدی که تا الان زدم،  فایده ای اونقد که باید نداشته. کاش اونی که می‌تونست، خودش میومد، جای این که من برم و طرف مقابلمم ندونه چی بگه یا بدتر گند بزنه توش.
یه گزینه دیگه هم هست،
و اگه داشتم تست می‌زدم، قطعا اونو می‌زدم:
ذهنم چیز دیگه ای نداره درگیرش شه، یا نمی‌خواد (مثلا کنکور!) ، نشسته همه چیو زیر سوال می‌بره و دنبال دلیل برا این می‌گرده. در حالی که این یه اتفاق رندم بوده و هیچ دلیل خاصی نداره. بابا اون یه تست غلطت درست می‌شد قبول بودی دیگه. شیت هپنز. وای سو سیریس؟ رها کن. برو بعدی.
* سعی می‌کنه به این فک نکنه که به هر حال ۸۰ نفر ازش بهتر داده بودن امتحانو و همچین انتظاری نداشته. انتظار نداشته که اون مشکلا انننقد فاصله انداخته بوده باشن. *

خب، برا الان فقط یه چیز می‌مونه.
من تو این سه سال، بیشتر از این که یاد بگیرم مسئله المپیاد حل کنم، زندگی یاد گرفتم. کلیشه نمی‌گم، مسیر انقدی منو له کرد تو خودش که این‌جوری تموم شدنِ تهش، له نکنه. ذهنم درگیر هست، مشقامو خوب نمی‌نویسم، ولی خودمو نباختم.
سه سال گذشت و وقتایی که خوش می‌گذشت، عمیییقا خوش می‌گذشت. به پوچی رسیدم توش و کم ناامید نشدم توش. همونقد عمیق. کم بی توجهی و بی تفاوتی ندیدم از ادما.. ولی تو اوج حسای گندش، خیلی یاد داد بهم. این اخری هم مونده بود تو گلوش. مث این که راه دیگه‌ای نداشت واسه یاد دادنش :))

"لبخند بزن، فردا روز بدتری ست."


  • M //

نظرات  (۱)

همانا من خعلیییی لذت بردم از همششش!! بابا خیلی خوب مینویسی:))
چرا چرت میگی که : "پست اول را میخواند و بلاگ را برای همیشه ترک میکند!"
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی