- ۲ نظر
- ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۳
وجود فاصله مناسب بین چشم و ابرو به نظرم از عوامل مهم زیباییه که من ندارم :>
میدونی چرا کیبوردا هیچ وقت نمیخوابن؟ چون دوشیفته ان =)))))) #هرهر
دووووووووووو
دو سی لا سل
سووللللللللل
فا می ره دو
ره، فا می ره دو سی دو
دوس، دو ره می ره دو می رههه، دوس ره دو، ره سی، دووو، سل
دوووسسس، دو ره می ره دو می رههه، دوس ره دو، ره سی، دووو، سسللل
دووووووسّی دو ره می ره دو، می رههههه، دوووو سی ره دووووووس، سی لا دو سییییل، لااااس، سوولللف، فاااام، میییییر، رهههههد، دو
دو ره می فا سل، سُسل،
سُلا سُسل فا، فافا
فا سل فافا می، میمی،
می فا می ره دو، دودو دو
دو ره می فا سل، سُسل،
سلا سسل فا، فافا
فا سل فافا، می میمی
می فا می ره دو دودو، دو
زههه فا می ره دو، سی دو
بم
ره فا می ره دو، سی دو
رهره دودو، دودو سیسی
رهره دودو، دودو سیسی
ره می فا، ره فا می، دووور سی دو
دوووووو مییی
سووللللللل، فا، میمی، ره، می
فاااااا، می، رهره، دو، ره
میییی، ره دو
سی ره، دو می، ره فا می ره دو سی دو
رهره دودو، دودو سیسی
رهره دودو، دودو سیسی
دووور سیدو لاسی، سووول فاسل میفا، ره می فا
سووول فاسل میفا، رههههم دوره سیدو، لا، سی، دو
ره، فا می ره دو سی دو
دورهمیفا، سل، فاسل، فا می ره،
فا میفا، می ره دو، ره میسل فا می ره، دو، رهره
ره، می، فا،
سل فا می، فا می ره، دو رهره
فا میفا، می ره دو، می رهمی، ره دو سی
دو ره می
فاسفاس میره، میفمیف ره دو، رهمرهم دو سی،
لااااا سییییی دووووو
ره فا می ره دو سی دو
دوووووووووووووووووو،
سل.
اینی که دیدید رنگ پریچهر و پریزاد بود. من سه سال پیش اینو میزدم. الان افتاده تو دهنم و ساعت دوِ شبه و منطقا نمیتونستم سر سازم خالیش کنم، ریختم این جا. انباریه این وبلاگ رسما.
+ من هیچ وقت نت حفظ نکردم. حفظ شدم :| (خدا میدونه چقد غلط غولوطه همین بالایی!)
بعضی وقتا واقعا دلم میخواد برم رو یه کُره ای که هیچ موجودی چیزی از المپیاد، کنکور، حلی، شریف، کوفت و زهرمار نمیدونه.
دوست ندارم از کسی تو دلم کینه داشته باشم.
دوست ندارم از کسی متنفر باشم.
ولی واقعا مدتهاست دلیل یه کارا و یه حرفاییو نمیفهمم. واقعا نمیفهمم.
*پتو را بالاتر کشیده و به سقف زل میزند+عکس*
._______________________________.
_ | _
\/
یه گندی امروز تو خودم زدم که مدتها بود نزده بودم.
قشنگ با دست خودم زدم ریختم هرچی چیده بودم رو هم رو.
بهم بگو که توهم زدم و لپتاپم داره صدای موتور هواپیما نمیده :|||||
دلم میخواد این وبلاگ و هرچی از خودم توش به جا گذاشتم رو نابود کنم :|
نیاید بخونید دیگه بابا اه!
داشتم فک میکردم بابام چه کار عاقلانهای کرد منو برد اون مرکز نوروساینس و نهایتا پیش یه روانشناس.
چون من واقعا خلم :>>
____
تاحالا فک کردین شاید پایهایترین باورهای ته ذهنتون غلط باشن و همه فکرا و تحلیلا و برداشتتون از اتفاقا و نهایتا احساساتی که دارین رو تحت تاثیر قرار دادن؟
خیلی پایه ای ها، ینی قشنگ ریشه درخت فکراتون. یه چیزی که به نظرتون خیلی بدیهیه که منطقیه.
واقعیت اینه که هنوزم بعضی وقتا به سرم میزنه زودتر بیام بهت پیام بدم که بدونی سرکارت نذاشتهم ولی ته دلم از دو تا چیز میترسم : 1. کلا فراموش کرذه باشی جریانو، 2. باز رد بدی و این روند تکرار شه :|
و خب مِین ریزِن، هنوز وقتش نشده :(
به یاد و خاطره آقای ص.ا.
"من از نگاه کلاغی که رفت، فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است."
واقعنم تبر بود.
همه چیز میگفت ناامید شو و نمیشدم. آدمِ ول کردن نبودم. رفیق نیمهراه و اینا. حتی اگه طرفم آدمیزاد نباشه.
کارِ ناتموم زحمتشم که نباشه فکرش هست.
ادامه دادم.
- تکتک حسهای مزخرفی که ایگنور کردم، تا جای ممکن برطرف کردم و ادامه دادم -
و نبود، نشد.
و هنوزم گنگه که چرا.
هنوزم منتظر جوابمَم.
و ته دلم این ترس مونده که از جای تکراری بخورم و نفهمم.
_
یه چیزی تو من میلنگه !
#کامممفیوزد
متاسفانه آدم همه افکاری که میاد تو اون کلهش رو نمیتونه تو وبلاگش بنویسه.
حالا علیالحساب شما فرض کنید من به یه فکت خفن پی بردم. :-سیگاری