گسستگی پیوسته

روابطی که صرفا از روی نیازِ "در رابطه بودن" تشکیل می‌دید، قابلیت اینو دارن که مرزهای فیک بودن، تظاهر، ناپایداری و دروغ رو جا‌به‌جا کنن.

+ محتویات دل و روده من رو بریزن بیرون.

  • M //

محبوب من

تو را بی کا می‌خواهم =))) :دی

هار هار

  • M //

بعضی وقتا قشنگ می‌فهمم یه چیزایی از کوته‌فکریمه :))

انگار یه سقف کاذبی زدن رو سقف دنیا. دنیایی که من می‌بینم. نباید انقد کوچیک باشه واقعا.

  • M //

دیروز استاد کریمی داشت تبدیل هندسی و اینا درس می‌داد،

یکی از بچه ها یه سوالی پرسید، واضح نبود حرفش برای استاد.

چند نفر دیگه هم کمک کردن توضیح دادن مسئله پیش اومده رو، استاد متوجه شد که چی می‌گن؛ پاسخ تو محدوده درس(درک) نبود گویا، لذا استاد فرمود: "اونو شما اصنن نریننن توششش!"

 

خلاصه که کاپ مادر ایهام رو که قبلا به دکتر ب داده بودم، زین پس متعلق به ایشونه.

  • M //

یکی از عوارض استفاده از کتابخونه قلمچی دانشکده فنی اینه که شبا خواب زلزله می‌بینید :))

  • M //

فرّومغناطیس های نرم: "?easy come, easy go, will you let me go"

فرّومغناطیس های سخت: "Bismillah, nooo, we will not let you go"

 

هار هار

  • M //

هر دفعه که رفتم توییتر یه چیزی توییت کردم قدر وبلاگم رو بیشتر دونستم :))

  • M //

هر وقت حس کردم که سطح توقع و انتظاراتم زیادی بالاعه و وقتشه که بکشمش پایین و لذت ببرم از زندگی، یه حس دیگه ای از اون ور گفت "نههه نباید تسلیم شی" و نکشیدم پایین. ولی بعدا فهمیدم که خودش به مرور کشیده شده پایین.

زیباست نه؟

  • M //

اینو می‌نویسم فقط برای این که اشاره کنم اون اولِ r103 یک زر خالص بود. از صب پنجشنبه تا همین لحظه در فاکدآپ ترین حالت ممکن بودم بنده. دیروز عصر نمی‌خواستم کلاسم رو برم، چون از صبش کلا 2 ساعت درس خونده بودم خودم رو مجبور کردم و رفتم. زنگ اولش رو واقعا عذاب کشیدم تا تموم شد :)) زنگ تفریح رفتم از کلانا شیرکاکائو خریدم برا خودم، انقدی حالم رو جا اورد که بی‌خیال پیچوندن زنگ دوم بشم. حوصله هم نداشتم که بعدا جواب ا رو بدم که چرا بی‌خبر گذاشتم رفتم. کلاس که تموم شد سوار بی‌آر‌تی شدم و رفتم سمت مدرسه. یه کورسوی امیدی داشتم که حالم خوب شه اونجا به واسطه دیدن فارغ التحصیلا و فضای کارگاه هنری. و این که می‌دونستم دل‌آرا هم اونجاعه، خیلیم تنها و بی‌کس نیستم. میدون که پیاده شدم از اتوبوس، یَک بارونی می‌اومد، بیا و ببین! بارونیم رو پوشیده بودم و با لذت تمام راه رفتم زیر شر شرِ بارون. "شست برد" کاملا اینجا کاربرد داره :)) خلاصه رفتم مدرسه و یه کم آشنا دیدم، آتیش بازی و اینا کردن، از اینا که تیر می‌زنن تو اسمون منفجر می‌شه زدن*، - قیافه‌ خرذوقم رو باید می‌دیدید اون لحظه - بهتر شد اوضاع. امروز صب ولی بازم همون آش و همون کاسه.

فقط می‌تونم بگم کاش تو این 12 سال مدرسه رفتنمون یه کم مدیریت روح و روان یادمون می‌دادن. اصلا کاشکی گفته بودن که روحتون هم مثل جسمتون می‌تونه زخمی شه. مریض شه. خودش هم خوب نمی‌شه. باید به دادش برسید.

هفته پیش تو تدکس، دو تا تدتاک خودشون پخش کردن که باید بگم از 8 تا تاک زنده شون با گپ بهتر بودن اون دوتا :)) یکیش این بود که راجع به همین سلامت روان عه. من معمولا چیزی رو توصیه نمی‌کنم :)) اینو ولی به امثال خودم واقعا توصیه می‌کنم که ببینن. اون یکی تدتاکی که قبلا تو وبلاگم گذاشتم هم از همین آدمه. حال می‌کنم باهات آقای Guy Winch :))

 

* چی می‌گن به اینا؟ :))

  • M //

نکته مثبت تنفر من از مدرسه اینه که هیچ وقت دلم براش تنگ نمی‌شه.

  • M //

هفته پیش که تدکس این هفته هم کارگاه هنری؛ همین جوری هفته ای یه دونه از این ایونتا باشه روحیه من بالا می‌مونه، باتشکر از همکاری شما. :دی

 

من باب کارگاه:

- دوست داشتم :)) مخصوصا اون بخش آکاپلا و اون بخش موسیقی در دهه های موتوفاوت رو.

- هر بار که ذوق می‌کردم یه حس حسرت هم درِم وجود داشت که چرا تو کارگاه خودمون نقش بیشتری نگرفتم! بلکه شاید خفن‌تر می‌شد! احتمالا به نظر میاد که خیلی خودم رو تحویل گرفتم ولی خب اره :دی در حد خودم می‌تونستم بیشتر کمک کنم :) اون موقع تو فازش نبودم ولی.

- نمی‌دونم چرا این سه چار تا کارگاهی که این سالا دیدم تئاترهاش واقعا حوصله‌سر‌بر و خسته‌کننده بودن برام، اخرش هم همواره برام یه علامت سوال موند که الان پیام این چی بود :)) شاید براتون سوال شه که تئاتری هم بوده که این طوری نشی؟ که باید بگم بله! شاید هم درک من کفایت نکرده به هر حال.

- واقعا جلوی خودم رو گرفتم که بعد از هر اجرا که ملت می‌رن تو فاز دست و جیغ و هورا، گوشام رو نگیرم! الانم حس می‌کنم استانه شنواییم جابه‌جا شده :-" #جامعه‌ستیز

- یه چیز دیگه هم که در طول کارگاه بهش فکر کردم این بود که چه بد که اجناس مذکر بشریت نمی‌تونن ببینن این هنر و خلاقیت و زیباییِ ساخته ذهن یه سری بچه دبیرستانی رو! به خصوص یه سری از معلم های مردِمون که به نظرم لازمه ببینن این چیزا رو! :|

- همین دیگه! هی.

 

گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره، رو به رو

شرح دهم غم تو را، نکته به نکته، مو به مو

  • M //

وی امروز پس از روبه‌رو شدن با خیل عظیم جمعیت در ایستگاه تاکسی ونک که موجب دولاینه شدن صف در تک‌تک خطوط شده بود، به درکی نادر از عشق مادر و فرزند رسید :|

  • M //

تکنولوژی این همه پیشرفت کرده که ما هنوزم قبل خواب [و در اوج خواب‌آلودگی] تن لشمون رو جمع کنیم ببریم مسواک بزنه خوابش بپّره؟؟؟

مایه ننگ.

  • M //

خب حداقل باید خدا رو شاکر باشیم که این آدمایی که تو خوابامون حاضرن خودشون خبردار نمی‌شن از داستان.

فک کن مثلا نوتیفیکیشن بیاد برات که اره فلانی دیشب خوابتو دیده جریان هم از این قرار بوده =|

من خودمم بعضا از خجالت آب می‌شم. =)) واقعا این خوابا چیه من می‌بینم؟! ظاهرا بدنم یه نیازایی داره. که من فعلا نمی‌تونم برآورده شون کنم :| بعد بدبخت راهی جز تو خواب پیدا نکرده برا برآورده کردنش =|||

خدایا توبه!

  • M //

درصد خلوص چسناله در وبلاگ وی اگه 100 نیست 99 عه :| بی‌مزه.

-> تا اطلاع ثانوی تعطیله :)

[از تاثیرات یک روز زیبا در تدکس. [امیدوارم یه روز این راهو ادامه بدم.]]

  • M //

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش.

- یک سال پیش در چنین روزی -

  • M //

دلم می‌خواست به اون استوری آقای اسدی راجع به ازدواج کردن یا نکردنش ریسپانس می‌دادم و می‌پرسیدم مگه عقل زن‌ها ناقص نبود؟

  • M //

من این جزیرهٔ سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر داده‌ام
و تکه تکه شدن، راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره‌هایش آفتاب به دنیا آمد...

 

___

 

بچه بودم یه معلمی (احتمالا دینی) می‌گفت یه زنی بوده در زمان پیامبر و اینا که قرآن رو حفظ بوده و جای هر حرفی که می‌خواسته به زبون بیاره یه چیزی از قرآن می‌خونده. در برابر وضع این روزهام همچین حسی نسبت به این شعر فروغ فرخزاد دارم :))

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.

  • M //

تمایلم برای درس خوندن در این روزها به منفی بی‌نهایت میل می‌کنه .-.

جالبه که از هر جنبه ای که می‌دونی یه مشکلی هست و برطرفش می‌کنی/می‌شه، ضعفت تو جنبه های دیگه شروع می‌کنه خودش رو نشون دادن. قشنگ به اندازه همون قبلی گنده می‌کنه خودشو، در حالی که وقتی اون بود، این پشم هم محسوب نمی‌شد در برابرش.

چیه این آدمیزاد :))

  • M //

خب مثل این که من جدی جدی دارم کاملا یک نفره می‌رم تدکس شریف =))

نبودد؟

  • M //