Brother Sparrow - Agnes Obel
دیده شده روح و روان منو به مالکیت درآورده.
- ۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۰۰
Brother Sparrow - Agnes Obel
دیده شده روح و روان منو به مالکیت درآورده.
یکی از روزایی که خیلی له و درب و داغون بودم، تو پیادهرو دم ایستگاه تاکسی، در حالی که داشت با تلفن حرف میزد ازش خدافظی کردم، لپشو کشیدم و رفتم، چند متر دور شده بودم که داد زد: "ملیکا! افسرده نباش!" =))
بغلش یه دست فروشه روی زمین نشسته بود زیتون میفروخت، داد زد: "ملیکا! زیتون نمیخوای؟" =)))))
- "خوبی؟ خوشی؟ ســـــــلامتی؟"
آره "سلامت" ام! تناسب اندامم هستم لابد!
هار هور هیر
I am fitness
- With your feet in the air and your head on the ground
Try this trick and spin it, yeah
+ میچرخه ببینه کیا میخندن به این آدم سر و ته
قد هزار تا حنجره... تنهایی آوااز میخونم..
دارم با کی حرف میزنم؟ نمیدونم، نمیدونم...
چی بگم آقای نامجو؟
تاحالا کاپوچینوی تورابیکا رو با شیر خوردین؟
با گپ خوشمزهتره به نظرم :))
"تو با اون فرق داری" و "اون با تو فرق داره" جفتش یه معنی میده ولی دو احساس کاملا متضاد القا میکنه به مخاطب!
هرچقدم دوران کنکور مزخرف و آشغال تموم شه، من از انگشت شمار تا آدم متعلق به این بازه، تا ابد خاطره خوب تو ذهنم میمونه.
+ دورت بگردم! [قلب][قلب]
- میدونستی وقتی دورم میگردی کاری برام انجام نمیدی؟
+ چرا؟
- چون بهم عمودی!
تو یه حالتیم که اولین کسی که روبهروم قرار بگیره رو بغل میکنم.
و اون کسی نیست جز پتوم
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
واقعا خوشحالم که زمستون داره تموم میشه. واقعا زشت بود.
"خالی" کلمه بهتری باشه شاید.
روابطی که صرفا از روی نیازِ "در رابطه بودن" تشکیل میدید، قابلیت اینو دارن که مرزهای فیک بودن، تظاهر، ناپایداری و دروغ رو جابهجا کنن.
+ محتویات دل و روده من رو بریزن بیرون.
بعضی وقتا قشنگ میفهمم یه چیزایی از کوتهفکریمه :))
انگار یه سقف کاذبی زدن رو سقف دنیا. دنیایی که من میبینم. نباید انقد کوچیک باشه واقعا.
دیروز استاد کریمی داشت تبدیل هندسی و اینا درس میداد،
یکی از بچه ها یه سوالی پرسید، واضح نبود حرفش برای استاد.
چند نفر دیگه هم کمک کردن توضیح دادن مسئله پیش اومده رو، استاد متوجه شد که چی میگن؛ پاسخ تو محدوده درس(درک) نبود گویا، لذا استاد فرمود: "اونو شما اصنن نریننن توششش!"
خلاصه که کاپ مادر ایهام رو که قبلا به دکتر ب داده بودم، زین پس متعلق به ایشونه.
یکی از عوارض استفاده از کتابخونه قلمچی دانشکده فنی اینه که شبا خواب زلزله میبینید :))
فرّومغناطیس های نرم: "?easy come, easy go, will you let me go"
فرّومغناطیس های سخت: "Bismillah, nooo, we will not let you go"
هار هار