r131
سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ب.ظ
یکی از روزایی که خیلی له و درب و داغون بودم، تو پیادهرو دم ایستگاه تاکسی، در حالی که داشت با تلفن حرف میزد ازش خدافظی کردم، لپشو کشیدم و رفتم، چند متر دور شده بودم که داد زد: "ملیکا! افسرده نباش!" =))
بغلش یه دست فروشه روی زمین نشسته بود زیتون میفروخت، داد زد: "ملیکا! زیتون نمیخوای؟" =)))))
- ۹۷/۱۲/۲۸