new season!
نمیدونم الان باید اسم پستامو چی بذارم؟ :))
استاد شجریان پریروز، ۱۷ مهر فوت شد. به قول یادم نیست کدوم یک از اشخاص معروفی که تسلیتشون رو خوندم، «مهر با تو آمد، مهر با تو رفت»
یادم نیست دقیقا عید چند سال پیش بود که شجریان با کله از ته تراشیده یه ویدیو در غربت از خودش منتشر کرده بود که خبر از احوال بیماریش میداد و عید رو تبریک میگفت؛ ولی یادمه اونجا اولین مواجهه من با این مسئله بود که شجریان حالش خوب نیست. تو این مدت و مخصوصا یک سال اخیر هم چندین بار خبر بستری شدن و وخامت حالش رو شنیدم و هر بار یک تلنگری در عین ناراحتی بهم میخورد که: ببین! حتی این آدمها هم مریض میشن و کمکم میمیرن. حتی شجریان. یادمه چند ماه پیش توی بهار بود که یه خبر فوت جعلی اومد. تو شرایطی که قرنطینه برام به اوج خودش رسیده بود و اصلا روح و روان مناسبی نداشتم. فقط دعا میکردم که الکی باشه و تحمل این یکی رو دیگه ندارم. که خدا رو شکر تکذیب شد. اما این پروسه پذیرش برای من شروع شده بود راستش. و فکر میکردم که بالاخره این اتفاق میافته. شجریان هم میمیره.
از گروهی که چند سال پیش باهاشون همنوازی میکردم یه نفر بود به اسم شقایق که من نسبتا ارتباط بیشتری باهاش گرفته بودم. یه دختر کوچیک هم داشت که اسمش گلنار بود. در کل این مدتی که من دیگه همنوازی نرفتم و شقایق رو فقط از طریق فضای مجازی میدیدم، همیشه از شجریان تو اینستاگرمش یاد میکرد و دعا میکرد که زود خوب شه. پریروز هر تسلیتی میدیدم یاد شقایق میافتادم که تمام مدت حواسش بود.
نمیدونم واقعا چطور میشه این قدر کار باارزش توی یک بار زندگی انجام داد. قبلا هم گفته بودم همین که تو بتونی حال کسی که تا حالا ندیدیش، نمیشناسیش و هیچ ارتباطی باهاش نداری رو خوب کنی و جا بیاری، بهش احساس درک شدن بدی و تنهاییش رو براش کمرنگ کنی، چقدر باارزشه. چه برسه که در عین حال اون رو وادار به فکر کردن هم بکنی و آگاهترش کنی. و این فقط یکی از کارهای این آدمه. فقط یکیش! اونم در چه وسعتی! با چه عمقی!
واقعا کلمات کافی نیستن. زبان من هم که همیشه قاصر.
- ۹۹/۰۷/۱۹