گسستگی پیوسته

پاکم؟

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۰۷ ب.ظ

آقا دیشب همه‌ش حوصله‌م سر می‌رفت وسط درس خوندن، اعصابم خورد شده بود، اومدم پای لپ‌تاپ و دیدم اینجا هم هیچ کاری ندارم :)) گفتم خب بریم سی‌اف، و شروع کردم نگاه کردن کدام و سوالا و اینا و به قدری حالم خوب شد که قشنگ انگار دراگ زده باشم :)))) بعد یادم افتاد یه بار که با رها و دیبا رفته بودیم ازین ساندویچ چرکای وصال بخریم برا ناهار، رها (واقعا برام سواله که چرا؟) داشت می‌گفت اینایی که شکست عشقی می‌خورن واسه این تا یه مدت همه‌ش به طرف فک می‌کنن که، همون هورمونی که وقتی طرف پیششون بوده توشون ترشح می‌شده، ترشح می‌شه و حالشون جا می‌آد. ینی انگار که هنوز اون رابطه برقراره، منتها با یه دوز پایین‌تری و توسط توهمشون، به یاری حافظه و خاطرات و اینا. 

البته اون موقع همه اینا رو یادم نیومد، رفتم یه کم دنبالش چرخیدم تو نت، به یه تدتاک رسیدم تو مایه های heartbreak بود اسمش. و زده بود تو خال قشنگ. می‌گفت وقتی مدت زیادی با یکی دوستین موقعی که پیش همین تو مغزتون یه فرآیندی اتفاق می‌افته که شما بهش معتاد می‌شید. [دوست داشتم علمی‌تر توضیح می‌داد این قسمتش رو :))] بعد که طرف می‌ذاره می‌ره شما مجبور می‌شید ترک کنید. ینی قشنگ انگار چند ماه وارد کمپ ترک اعتیاد بشین. ولی شما اینو نمی‌فهمین! و چون خودِ طرفو نمی‌تونید داشته باشید، مغزتون برای تامین اون دراگ می‌ره سراغ خاطرات خوبتون با طرف و شما هم به بهانه این که بفهمید چرا شکست خوردین و طرف ولتون کرده رفته، بهش اجازه می‌دین ادامه بده، و خب، حس خوبی هم می‌ده بهتون در عین حال، معتادین هنوز. واسه همین، هی کارِتون سخت‌تر و سخت‌تر می‌شه و دوران ترکتون طولانی‌تر.

هیچی دیگه منم که برگام ریخته بود باز؛ فک می‌کردم تا حالا شکست عشقی نخورده‌م، ولی دیدم مث این که خورده‌م، فقط طرفم آدمیزاد نبوده :)) من به حسی که المپیاد بهم داده بود معتاد شده بودم :-؟ اه. اینی که می‌گن هر کاری که می‌کنیم نتیجه کم و زیاد شدن یه سری هورمون مسخره تو بدنمونه؟ همون :)) و جدی جدی داشته‌م ترک می‌کردم واسه همین به اون وضع افتاده بودم :| و من تا چنند ماه به دلیلش فک می‌کردم؛ که چرا نشد :)) و هنوزم به نظرم این یه کار، منطقی بوده اون موقع چون می‌خواستم دفعه بعد که می‌خورم زمین، سرِ یه چیزِ تکراری نباشه!

دنبال دلیل گشتنم در این حد بود که اون موقع که تصمیم گرفتم این وبلاگو باز کنم 2 تا دلیل اصلی وجود داشت، یکی این که می‌خواستم حرفامو یه جا ثبت کنم که در وهله اول به امثال خودم در آینده کمک کنه (که فک کنم فقط همون پست اولم هدفش خالصانه این بود!) بعدم به خودم کمک کنه، که خالی شم چون به آدما نمی‌شد گفت اون حرفارو (اون موقع همه اطرافیانم که می‌دونستن جریان چیه آدمایی بودن که اون مرحله رو برده بودن! درک نمی‌کردن منطقا. با چندتاشونم که ریسک کردم و حرف زدم پشیمون شدم...) و دوم هم این که برای پیدا کردن اون دلیله لازم بود بدونم مثلا من پارسال این موقع چه غلطی می‌کردم دقیقا؟ مثلا واسه ترکیبیات. و اوضاع چه‌جور بوده اصن. بعد هیچ یادداشت و اینایی نداشتم. [الان، هم ساعتای درس خوندن و تست و اینا رو می‌نویسم برا خودم، هم از این جا و یه سری جای دیگه حدودا معلومه زندگی در چه وضعی بوده. [خودم فقط می‌فهمم البته :))] در کل اگه کنکور گند خورد یه سرنخ هایی به جا مونده ازش.]

هیچی دیگه بنابراین با این شواهد من هنوزم کامل ترک نکردم، ولی عوضش الان حداقل اگه یه روز برم کدامو نگاه کنم یا برم تو گروهای المپیاد تو تلگرام یا بشینم اون کلیپی که واسه فرزکد ساختیم رو ببینم، می‌دونم که دارم مواد می‌کشم :)) و... نمی‌دونم، احساس می‌کنم تا چندین سال دیگه هم قراره اینا بهم حس خوبی بدن :-؟ ینی الان پاکم؟ :)) تهش چی بالاخره؟

اگه خواستین ببینین لینکش اینه. فک کنم با زیرنویس فارسیشم بتونید پیدا کنید.


: [3:13]

Heartbreak creates such dramatic emotional pain, our mind tells us the cause must be equally dramatic. And that gut instinct is so powerful, it can make even the most reasonable and measured of us come up with mysteries and conspiracy theories where none exist

  • M //

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی