چطور انقدر زیبایی؟ بعد این همه مدت و هنوز؟
آهنگا انگار دارن داستانارو تعریف میکنن. با ریزترین جزئیات. به زبون بیزبونی؛
- ۰ نظر
- ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۱
چطور انقدر زیبایی؟ بعد این همه مدت و هنوز؟
آهنگا انگار دارن داستانارو تعریف میکنن. با ریزترین جزئیات. به زبون بیزبونی؛
لعنت به دور شدن.
و لعنت به این که هیچکاری نمیتونم بکنم برای این روابط رو به زوال.
و لعنت به این که سی روز مونده. هم کمه هم زیاده.
و لعنت به این وبلاگ که این قدر شبیه من نیست. و این قدر فکر اشتباه میده به آدمها راجبم.
لعنت به تلگرام نداشتن.
لعنت به دوربین نداشتن.
لعنت به زور.
لعنت به این که دست خودت نباشی.
لعنت به مغزم که همزمان به صد تا چیز فکر میکنه.
لعنت به این که روزی n بار به خودم یادآوری کنم: خوشی کوتاهمدت رو به بلندمدت ترجیح نده.
لعنت به عذاب وجدان.
لعنت به فراموشی.
آخه چرا یه ماه به کنکور باید انقد فرصت خوشگذرونی و معاشرت پیش بیاد؟ چرا همه به دنیا اومدناتونو گذاشتین وسط خرداد؟ 🤦♀️ چرااا؟ چرااااااا.
کاش یه روز بفهمم دلیل این که هر چی به ته ها نزدیکتر میشیم زمان زودتر میگذره چیه.
تو المپیاد دو سه بار برام اتفاق افتاد، که سر کلاس درگیر و مشغول و اینا بودیم، معمولا بعد از این که یه بحث طولانی تموم شده بود و به یه نتیجه خفنی رسیده بودیم، یهو حس میکردم که واقعا مدیونم به این معلمی که الان رو به روم نشسته. هر اتفاقی هم که بیفته در آیندهم و هر گلی که به سر خودم بزنم یا نزنم. این آدم یه جور دیگه رشد داده من رو.
حالا بماند که بعدا متنفر شدم از یکیشون! :))
امروز هم این حس یه بار دیگه بهم برگشت، ولی دیگه از طرف معلمی نبود. از طرف چار تا دوست بود.
نوشتم اینجا که بهتر یادم بمونه. نمیترسم. کم نمیارم.
این که الان ساعت سه و پنجاه و سه دقیقه ست دلیلش اینه که بنده امروز برای اولین بار در زندگیم هایپ خوردم.
فقط میخوام بگم خدا رو شکر کنید که کنکور ندارید و تو این جوّ مزخرف نیستید.
- دست و پا زدن آدمها برای تنها نموندن -
چیزی که این روزا به وفور شاهدشم.
و درگیرش!
بحثمون که تموم شد میخواستم بگم مرسی که اومدی دعوا کردیم، دلم برات تنگ شده بود. ولی دهنم رو بستم و بای بای کردم.
اگه یه روز همه ی دنبالکننده های این وبلاگ رو حذف کردم و اونایی که دنبال میکنم رو هم دیگه دنبال نکردم (و احیانا آدرس رو هم عوض کردم)، به بزرگی خودتون و وبلاگاتون ببخشید. مشکل از شما نبوده. من به اینجا پناه آوردم(!) و اگه حس کنم حریمم داره حفظ نمیشه یا آزادی عمل حداقلی رو ندارم، هر طوری شده برش میگردونم. اگه بازم براتون سوال شد که چرا این کارو میکنم بیاین براتون توضیح بدم. حوصله جمله بندیش رو ندارم الان بنویسم.
من این آدمو فقط از روی توییتاش میشناختم و یه بار که پیج اینستاشو دیده بودم. بعد از این تستا گذاشته بود که خصوصیات طرف رو میپرسه، رفتم با یه اسم چرت دادمش و فاکینگ 16 تا از 20 تاش رو درست جواب دادممم! =))) تو 15 نفری که قبل من داده بودن نفر دوم شدم! =)))
فضای مجازی واقعا چیز ناجوریه ها! :)) مخصوصا با وجود امثال من :)))